تاریخ انبیاء (از آدم خلیفة اللّه (ع) تا خاتم رسول اللّه (ص))
ابراهیم دلها را تسخیر می کند
آنگاه شعله های آتش فرو نشست و حرارتش به سردی گرایید. نمرود و نمرودیان
[98]
مشاهده کردند که ابراهیم در کمال صحت و سلامت در میان آتش نشسته است. مردم از این وضع تعجب کرده و به وحشت افتادند. تمام حاضران دیدند که سراسر گودالِ پر از آتش، تبدیل به گلستان شده و ابراهیم در میان گلستان، بر تختی که یک پیرمرد (که جبرئیل بود) در کنار او نشسته و با او سخن می گوید.
نمرود با دیدن این منظره که بهت زده شده بود ناخودآگاه فریاد زد؛ اگر بنا است کسی برای خود خدائی را برگزیند، سزاوار است که خدای ابراهیم را بپذیرد.(1)
در این وقت یکی از ساحران رو به نمرود گفت؛ من قادرم آتش را شعله ور کنم تا ابراهیم را بسوزاند، چیزی نگذشت که به اذن پروردگار تیری از شعله آتش به سینه مرد اصابت کرد و او را کشت.
سپس نمرود به آزر رو کرد و گفت؛ «ای آزر، به راستی این فرزند خوانده ات ابراهیم چقدر در پیشگاه خدا، عزیز و ارجمند است.»(2)
آنگاه به سوی گلستان نگریست و فریاد زد؛ ای ابراهیم، بگو بدانم چگونه از این همه آتش نجات یافتی؟
ابراهیم در پاسخ گفت؛ پروردگارم مرا از آن نجات داد.
مردم با دیدن این معجزه بزرگ به حدّی متأثر و آگاه شدند که نزدیک بود در مقابل دعوت ابراهیم تسلیم شوند و او را به رهبری خویش برگزینند و چیزی نمانده بود برای پیروی از او متحد گردند، ولی برخی از آنها، لذت دنیوی را بر قبول حق، مقدم داشتند و دسته ای دیگر ترسیدند مخالفین ابراهیم به آنان آزار برسانند. لذا فقط عده ای انگشت شمار به ابراهیم ایمان آوردند و ایمان خود را از مردم پنهان کردند تا مرگ و آزار نمرودیان گریبان آنان را نگیرد.
1 - تفسیر قمی، ص 431.2 - قصه های قرآن، رضوی، ص 125.